خامُش شد و جان بُرد سرانجام
خدمت به تمامی همه انجام
حالی نفسی و گلعذاری
خدمتی دیگر، زود، از آن جام
مه گفت: چه مدّتی نباشی؟
داند همه چیز و اینکه اینجام
چندی به سکوت بینمان رفت
تا گفت: بیا به آن ور بام
بی خود شدم و ز جان پریدم
خاموش، میانجان و بهنگام
در حلقه سواران و سپاهی
دیدم همه آماده و همگام
ناگه به خود آمدم بدیدم
مُشکام به میان و خوبفرجام
موسیقی kalandra – Brave New World
درباره این سایت