متون و اشعار مشک




چو به دل قیام برپاست

شه ما همیشه اینجاست

 

جرَیان خلق خلقت

برِ مردمان معمّاست

 

همه کس تواندش خواند

نه کسی به فهم یاراست

 

هر اشارتی به هر کو

ز تجارب یک از ماست

 

به کلام ساده و خوش

دل مُشک گرچه غوغاست

 

نفسش برید و برگفت

همه از حقّ و چه زیباست

غزل18

 

موسیقی کلاسیک Ravel – Bolero
بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام



گفت: نامیرایی مردان حق

بعد مردن‌ها، تولدها بحق

 

نی چو مردم گیربند عقل دلق

دائما جان اسپرند، عینا چو خلق!

 

غرقه در موسیقی و انوار حق

بی خود از خود ساقی و ابزار حق

 

تک به تک از خالقان جمله نهان

در تعهّد، رازدار و سخت‌جان

 

کو به کو رفتند و چون دریا شدند

عشق‌افشان خادم رویا شدند

 

در درون انجام فرمانهای دوست

در برون هم امر و اجراهای اوست

 

از سنن، آداب و هر عن کنده‌اند

هر چه خلق عاشق، به دور افکنده‌اند

 

نازنین! گر طالب عشق حقی

تَرک! قالبهای گلنوش و تقی

 

هر چه آئین‌ها قوی‌تر، خرتری!

وانه این اسباب، ورنه آخری!

 

تا به کی در آی و شد در این جهان؟

پر بزن! پرواز! نه؟! باشد! بمان!

 

هر چه این شیرین‌بیان فریاد کرد

نی برای خلق، ماه‌اش شاد کرد

 

مُشک طنّازی برای ما نمود

آتشش افزود در کشف و شهود

مثنوی6

موسیقی کلاسیک An Artist's Life
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام



دست افشان پای کوبان در ره‌اش

در کمک بر عالمی از درگه‌اش
 

رفت و آمد کارشان بالا و زیر

جمله مردان در ره خلوتگه‌اش
 

لحظه‌ای آیند و در آنی روند

هرکجا کاری که باید از مه‌اش
 

حق به جان عاشقان ور شد
کلّ عالم در مثل: منزلگه‌اش

 

خالقان، ذرّات هستی‌بخش حق

در همه جان و جهانها شَهرَه‌اش!

باز بوی مُشک پیچیدن گرفت
از نوای حقّ و نور ناگه‌اش


غزل17
 

موسیقی بی‌کلام ارمنی Katil - Crossing p
بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام



خادمان حضرت‌اش در کار و بار

مغزها در مشت و در رویا به نار

اندرون‌شان خلقها و بزمها

در برون هم خدمت و دیدار یار

مُشک


دوبیتی102

موسیقی بی‌کلام Arax + La Brise - Baleni

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

 

 ریمیکس شورانگیز Pirate اثر هانس زیمر
بشنویم در: آپارات  -  تلگرام



یک شبی باز آمدش آن ماه‌رو

برد جان‌اش از برای گفت و گو

چشمها را بسته با جانش بدید

این چنین از عالم امکان جهید

 

کودکی شد پرشرار و بی‌قرار

رفت با ماه‌اش ورای این دیار

 

صحنه‌ها دید و گذشت قرن‌ها

حکم این بودش: سکوتت ابتدا!

 

ساکت و مست و خرامان می‌جهید

آن حکایتها به گوش جان خرید

 

گرچه در فهم آمد و ایجاد و خیز

آن حقایق مستتر رو کرد و نیز

 

در عدم راه حقش خلوت بیافت

در وصال عشق او دیگر نتافت

 

شعله‌ای شد خرمن آدم درید

هرچه مغز و پغز را دیگر ندید

 

رفت و دید آن شعله‌های سینه‌سوز

هرچه آتش دید بر جان کرد دوز

 

صحبتی شد رقص و حالی جاودان

از ازل یادش همه در لامکان

 

رفت در خلق عوالم‌های دور

چون گذشته سینه‌چاک و در عبور

 

مُشک را حالی خوش آمد زین کلام

هان که وقت خامشی، عیش مدام

مثنوی7

موسیقی: اجرای زیبای پاواروتی Nessun dorma

بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام



چندی به هزاره‌ها همان خوش‌خوابی؟

آن چشم گشا وگرنه در گردابی

 

آن چشم نمایدت ورای فانی

عالم همه در توست اگر دریابی

 

در راه درون روایت خود بینی

گر صبر کنی نه اینچنین بیتابی

 

در صبر و سکوت رازهایی دانی

از عشق نشان ورای هر گندابی

 

هر غصّه و پُصّه را به دور اندازی

از برکه برون چو پرن‌مرغابی

 

زان دم که به راه گشتی و تسلیم‌اش

بیرون و درون ز نور حق میتابی

 

در عشق نبود جز نوای قدسی

از مُشک شنو اگر توان برتابی

غزل19


موسیقی Carl Orff - O Fortuna

ببینیم و بشنویم در: آپارات  -  تلگرام
(متن فارسی ترانه در تلگرام در دسترس است)



اینچنین مستی و بیداری خوش است

نی به راه زهد و با زاری خوش است

 

رقص عشّاق خدا ازشان نبین

لیک در هر کوی و بازاری خوش است

 

هرکجا نجوای حق برشان فتاد

در شعف این رقص و هشیاری خوش است

 

چون دل خود را سپرده نزد او

هر زمان آماده، همکاری خوش است

 

جان به امرش در دمی وامی‌نهند

از نوا داننده هر کاری خوش است

 

این خوش است و آن و آنها هم خوش است

هر نفس با عشق او؟ آری خوش است

 

فهم کرد هر کس سخن با جان شنید

مشک را این راه خونباری خوش است

غزل20

 



حال آمد باز گاه اتّصال

عاشقی مست و خراب آن وصال

 

جرعه‌ها لاینقطع سرریز شد

جامه‌ها آتش زد آن نیکوخصال

 

بی‌خودی بود و عوالم غرق نور

در وصالی نو نوایی بی‌مثال

 

اشکهایش جاری از شوق حضور

قلب: بریان، عقل: حیرانِ جمال

 

قلب جزغاله نهادش بر دو دست

پیشکش بر آن نوای متّعال

 

گفت جانا خامی‌ام بر عشق بخش

شعله‌ای پرسوزتر، اکنون و حال

 

ماه لبخندی به لب نجوا بداد

پیش‌‌تر آی و نکن تو قیل و قال

 

مُشک رفت و سوز و سازی نو بدید

گشت خاموش آن نگنجد این مقال

غزل21

 

موسیقی Clint Mansell - Tree of Life

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام

 



مرد رهی خواهدش عاشق و دردی‌نشان

راه به جمع‌اش برند جمله‌ی دردی‌کشان

 

گفت و بخندید که حال برو یاب‌شان

گفتمش ای مه بگم راه بود خون‌فشان

 

گفت بگو لیک حرف درک بباید نهان

تجربه‌هایی عظیم در پس هر کهکشان

 

زندگی و زندگی عمر پس از عمر رفت

حال به یاد آورد مرد ره‌اش جان‌فشان

 

باز شبی ماه ما نکته‌ای از صبر گفت

مشک به رقص آمد و رفت برِ سرخوشان

 

غزل22
 

موسیقی میکس اوریجینال Teho - Arif

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام



دوستان را بوسیدم و رفتند.

دشمنان نیز.

من ماندم و ماهم.

گفت: چونی؟ گفتم: هی.

گفت: چرا هی؟

گفتم: هر وقت حضورت مستدام بود، گویم: عالی.

گفت: هستم. همیشه. تو نمی‌بینی.

گفتم: چطور توانم دیدن‌؟

گفت:

هوش دار:

صبر!

درون!

رو!

باش!

دریاب!

آی!

اینجایم.

همیشه.


مُشک
متن8

 

موسیقی Lofti Bouchnak and Sahale - Djiin

بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام



چه پنداری که خلق دون

به سامان آیدش گردون؟

 

بسی گردیده این گردون

نه با آمال خلق دون

 

بنایش بر نوا باشد

همه عالم درون بیرون

 

ز صوت حق پدید آمد

جهان‌های خدا این گون

 

خدامردی فرستاد او

که هم زیبا و هم گلگون

 

کند نوباوگان‌انسان

رها از بند و از افسون

 

چراغی باشدش حق‌سو

هدایت بر هر آن مجنون

 

که روحان آدمان بِدْهد

نشان حق، به دی، اکنون

 

کلام‌اش در وزیدن بود

ولی چشمان مُشک پرخون

غزل24

 

موسیقی 2Cellos – May It Be

بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام



به سرایش نبَرد هر کس راه

این جماعت؟ حارس یونجه و کاه

 

مال و مندیلک و القاب فریب

این‌چنین‌اند همه‌شان و تباه

 

مرد ره نیز همین بود به دی

کند از ریشه همه مکنت و جاه

 

رفت بی پا و به سر وادی دوست

چون برید از کلش و یونجه بگاه

 

صوت حق را بشنیدش با دل

جان‌فدا رقص‌کنان دیدش ماه

 

گفت ماها! همه چیزم زان‌ات

نرو از پیش دل از خلوتگاه

 

مه ندا داد که ای یار قدیم

تو مرا خواه به هر راه و به چاه

 

آیم آنی به برت قلبت بین

که هم آن بوده اَبَدْمنزلگاه

 

رو سوی خلق جهانی دیگر

آفرین مُشک، سرای آی آنگاه

غزل23

 

موسیقی Parov Stelar - The Sun

بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام



این جهان شوخی و ما جِدمردمان

کارها کردیم بس در این جهان

 

جدّ و جهدی تا که این مردم بریم

اندکی پیش آنسوی هفت آسمان

 

راه و چاهی در بر چشمانشان

خوش نشاندیم و اشارت بر نهان

 

هر که او یاد آمدش نور و نوا

خود گرفتش آن اشارت این نشان

 

صحبت اغیار، با اغیار نیست

راه حق: مردانه رفتن، خون‌فشان

 

خلق و ایجاد جهانهای حضور

عاشقانی خواهدش دردی‌کشان

 

جان به کف آورده و دنیارها

در درون شاه و برون مستورجان

 

گفت‌وگویی از برای عاشقان

باز مُشک ما بپاشیدش عیان

غزل25

 

موسیقی Polina Gagarina - A Cuckoo

بشنویم و ببینیم در تلگرام



خامُش شد و جان بُرد سرانجام

خدمت به تمامی همه انجام

 

حالی نفسی و گل‌عذاری

خدمتی دیگر، زود، از آن جام

 

مه گفت: چه مدّتی نباشی؟

داند همه چیز و اینکه اینجام

 

چندی به سکوت بینمان رفت

تا گفت: بیا به آن ور بام

 

بی خود شدم و ز جان پریدم

خاموش، میان‌جان و بهنگام

 

در حلقه سواران و سپاهی

دیدم همه آماده و همگام

 

ناگه به خود آمدم بدیدم

مُشک‌ام به میان و خوب‌فرجام

غزل26

 

موسیقی kalandra – Brave New World

ببینیم و بشنویم در: آپارات  -  تلگرام



صحبت عشق و عاشقی در نهان

مرد ره هر که بود آمد میان

 

سلسله‌ی بتان مردم‌فریب

بسته شد آنجا و حکایت عیان:

 

هین ره عشق را غنیمت بدان

نی ره انتقام باشد، نه جان!

 

صحبت بین عاشقان، دیگر است

حیف نه کس تحمل‌اش ار بیان

 

آن شه ما به رقص و آواز گفت

گوشه‌ای از آن، دگرت چیست هان؟

 

هر که قیام را جوابی شنید،

رفت و سکوت را بشد پشت‌بان

 

محضر حق ورای خیر و شر است

عالم لامکان: نه بر هر کسان

 

هر چه که آزمودنی هست دان

طی کند هر روح به وقت و فسان

 

صحبت با یار به آخر که شد

گفت: برو مُشک بگو مردمان

غزل27

 

موسیقی تریپ هاپ  Aleos - Nocturnal

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام



لحظه‌ای ناگه دلش تیری کشید

در میان خویشتن نجوا شنید

 

چشمهایش بست و چشم دل گشود

پر زد و در روح اوضاع را بدید

 

رفت در اعماق جان تا نوش کرد

آن صدایی کز مه‌اش آمد پدید

 

بی‌دل و بی‌تاب گشت و بی‌قرار

تا فرود آمد در آن صوت سپید

 

حال در وجد آمد و حالی قریب

سهمگین‌بادی که در جانش وزید

 

لحظه‌ای مبهوت از آن صوت عظیم

سرخوش آنگاه و ورای جان پرید

 

دید یارانی به پرواز و عبور

هر دمی نو شد به آنی برجهید

 

خدمتی نو ظرف نویی فهم کرد

در جهانها رفت و از عالم برید

 

بازگشت آنگه به اینجا پیش مشک

خدمتی دیگر در این عصر حدید

غزل28

 

موسیقی فیلم - The Game Begins

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام



پیمانه را میزان زدیم

از حق نه کز انسان زدیم

 

از نام و از عنوان زدیم

بر خلق و حفظ آن زدیم

 

تا خلقت از نایش زنیم

از نان و مال و جان زدیم

 

از زر زدیم از هر زدیم

زین رو نَفَس پایان زدیم

 

حرفان زدید و نی عمل

ما کار حق فرمان زدیم

 

دنبال علّت گشته، ما

بی علّت و برهان زدیم

 

در جام او شک کرده، ما

هر جام او رقصان زدیم

 

صد عربده بر هیچ؟ ما

بی حرف و در پنهان زدیم

 

اینجا زدیم آنجا زدیم

از جان نه کز مژگان زدیم

 

چسبیده‌ای بر مُلک و مال؟

از مُلک و از دیوان زدیم

 

ای مشک خاموشی گزین

این راه: خون‌افشان زدیم
 

غزل29

 

بشنویم و ببینیم
Tamam Ashkharh - Sayat Nova



در خود و بی خودی؟ نوش

عشق‌پراکنی کوش!

 

عشق که شد عادتت

کوش شود فراموش

 

عشق‌پرانی کنی

نه از صدای سروش

 

بل ز ورای سروش

که در دمی بَرَد هوش

 

در همه یار آشِکار

بینی و جان در خروش

 

صحبت همکاری است

ار که شود به جان نوش

 

مُشک حکایتی گفت

عیان، نه بر خلقِ موش

 

غزل30

 

ترانه زیبای ارمنی Ode of Exodus

بشنویم در: آپارات  -  تلگرام



زاهد و عارف‌نما از جام حق بی‌بهره‌اند

در برون غوغاکننده، نه درون را شهره‌اند

اینهمه حرف از می و ساقی و عشق یار شد

بُد دکانی بر زمین! دان عاشقان لاجرعه‌اند
 

مشک

دوبیتی176

 

موسیقی ارمنی Arthur Meschian - Ur eir Astvatc
بشنویم و ببینیم در: آپارات  -  تلگرام



موسقی معنوی، بدان ز جان خداست

خلقت از آن آمده دست و زبان خداست

جمله‌ی عالم مَثَل یک نفس آشِناست

به جان نیوشیدنش ره به جهان خداست

مشک


دوبیتی183

 

دو موسیقی کلاسیک ارکسترال از چایکوفسکی :Tchaikovsky

Waltz of The Flowers  آپارات تلگرام

Russian Dance آپارات - تلگرام


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

شد آنچه شد بیوگرافی فرکتال نور فروشگاه محصولات ديجيتال Venom Challengers موج دریا درمان و رهایی مدرسه شاد کبوتر سپید آموزش زبان انگليسي با متد روز دنيا